پرهام و اسب سواری
تعطیلات عید 1392 با هم رفته بودیم همدان. همسایه حاج آقا یک اسب داشت. تو آن اسب را دیدی و از من خواستی که تو را سوار آن اسب بکنم و من نیز تو و پسر عمویت محمدرضا را سوار ان اسب کردم. خیلی خوشت آمد شیطونک بابا. یادم باشه وقتی بزرگ شدی یک دونه از اینها برات بخرم تا باهاش مسافرکشی کنی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی